گنجور » سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹
غزل شمارهٔ ۵۱۹. سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی. چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی. به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد. بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی. نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند. همه ...